1537371978675.jpg

 
آینه جم:  شاهپور رجایی مدیر عامل شرکت آب منطقه ای استان بوشهر: 
حسینیه دایو در سال 1349 با همکاری و همیاری اهالی روستا در گوشه ای از حیاط مرحوم مشهدی علی  ساخته شد. قبل از آن بانیان عزاداری متناسب با شرایط آب و هوایی ماه محرم، مکان هایی چون چادر،  کومه، پاشلی و اشکفت مورد استفاده قرار می دادند. این حسینیه تا سال 1367 مورد بهره برداری قرار می گرفت. 
دوران خردسالی و نوجوانی با هزاران شوق و ذوق دنبال والدین دویده تا در گوشه ای از حسینیه خشتی و کاه گلی روستا جاگیر شویم. حسینیه ای کوچک که جای زیادی نداشت، وقتی بیشتر افراد خانواده حاج محمد گرگو ( پدر بزرگ پدری این حقیر که در سال های حدود 1310 شمسی دار فانی را وداع گفته) جمع می شدند، محدودیت جا ایجاد می شد. روشنایی حسینیه با چراغ طوری و زیراندازش تنوعی از گبه، پتو، زیلو و گلیم و حصیر و ... بود. به هر صورت این مکان مقدس حرمت داشت و بانی آن هم مورد احترام اهالی روستا. 
بدون هرگونه شیطنت و فضولی به نوحه و پیش خوانی و روضه و وعظ شیخ گوش داده و النهایه با چند جا زمین خوردن مسیر ناهموار حسینیه تا منزل را بر می گشتیم. 
البته شام  و غذای نذری حسینیه هم آنچنان مزه و جاذبه ای  داشت که پیر و جوان و خردسال را به سمت خود می کشید. 
دخل و خرج حسینیه دست بانی آن بود. فروش خرما و بز و گوسفند وقف امام در محدوده روستا توسط بانی و  نذورات برخی اهالی در شب و روزهای خاصی از دهه محرم  محل درآمد و خرجی حسینیه بود. همین اندک درآمد از چنان برکتی برخوردار بود که بانی حسینیه را روسفید می کرد . همه به گل و سنگ و دیوار و غذای نذری حسینیه تبرک می جستند. راستی عجب مردم با صفا و خوش قلبی داشت روستا.  
خدا رحمت کند مرحوم شیخ ملا محمد حسن خطیب غالب ایام محرم در روستا می ماند و  بعد از دهه محرم به روستای ولایت برمی گشت. او علاوه بر وعظ و خطابه به لحاف دوزی هم اشتغال داشت. با هنرمندی تمام، سوزن و نخ و پنبه و پارچه ابزار کار ساخته و علاوه بر هدایت معنوی، بخشی از نیاز مادی مردم خصوصا روستائیان را نیز برآورده می نمودند. 
قبل از ایشان هم ملا محمد هوردی (معروف به محمد ملک)، ملا علی مدیری ( مشهور به ملا علی حاجی رضا)، ملا علی آموز گار (معروف به کل احمد زایر علی) و بعدش هم سید ابوالحسن امام وعاظ سنتی روستا بودند تا اینکه با شکل گیری روستا و حسینیه جدید در اواخر دهه 60 هجری شمسی ، عزاداری اباعبدالله هم شکل جدید و نوینی به خود گرفت.
روزهای دوران کودکی یکی از آرزوهام این بود که وقتی بزرگتر شدم نوحه خوان شوم. اکبر و عبدالله با صدایی خوش نوحه خوانده و پامنبری ها، همخوانی زیبایی به هنگامه جواب خلق می کردند. چشم از نوحه خوان برنداشته و  با لحنی ملایم با پامنبری ها با همنوا می شدیم. آرزویی که صوت ناخوش مانع از  تحقق آن شد. نوحه خوان که نشدم، هیچ ، سینه زنی هم یاد نگرفتم.
 
 
 
توضیح عکس بالا : 
روستای مخروبه دایو       ( 1367_1330 )
دوران کودکی و نوجوانی را در این روستای پرخیر و برکت و با صفا سپری کردیم. مردان زحمت کش و دوستدار و محبین اهل بیت عصمت وطهارت از خانواده حاج علی گرگو از سراسر منطقه به این روستا و در حسینیه جمع می شدند.
 
 
[کد خبر:AJ25894]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم

کانال تلگرامی پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم