آینه جم ؛ من در سال 1371 معلم شدم در یک بعد از ظهر اولین روزهای مهر ماه در کلاس درس فیزیک کلاس سوم رشته ادبیات و علوم انسانی دبیرستان فاطمیه خورموج. رسما معلم شدم. معلم شدم تا اگر چیزی به کسی بیاموزم اما خودم صد برابر از خودم بیاموزم و این شگفت حادثه ای است که هیچ کس جز از خودش نمی آموزد معلم آشپزی است که ما به قدر قدرت هاضمه و سلامت و توان دستگاه گوارنده خود از دست پخت او می خوریم و هیچ کس بدون خودش از هیچ معلمی چیزی نمی آموزد.

چند روز پیش یک خانم معلم بازنشسته از بستگان ما پیامی برایم فرستاده بود که اگر دوباره متولد شوم و بخواهم شغلی برگزینم دوباره معلم خواهم شد و چون یکی از شاگردان سابقم را می بینم احساس می کنم بسیار ثروت مند هستم.

معمولا وقتی معلمی می گوید بزرگترین دارایی من شاگردان من هستند آدم در نگاه اول با خودش می گوید اگر این ها اقشار متمولی بودند که پولی در بساط داشتند این را نمی گفتند و یعنی اگر این راهم نگویند چه بگویند؟ که به تعبیر محلی ما دیوونه اگر دل خودش را گول نزند سر به بیابان می گذارد و خیلی ها معنی این حرف را درک نمی کنند که دارایی من شاگردان من هستند یعنی چه؟ آنها چگونه دارایی تو آدم یک لا قبایی هستند که حقوق بازنشستگی ات کفاف گذران امور روزمره ات را نمی کند؟

فرض کنید شمای معلم شاگردی را درس دادید و او اکنون یک پزشک جراح و متخصص حاذق است و کلی هم در آمد دارد از او چه چیزی به تو می رسد که او را دارایی خودت حساب می کنی؟

اینجاست که باید بحثی کرد در مفهوم مالکیت تا معلوم شود که چه چیزی دارایی آدم است و چرا این معلم شاگردانش را دارایی خودش حساب می کند؟

مالکیت یک مفهوم ذهنی و نه یک واقعیت عینی است. قلمی که من با آن می نویسم یک واقعیت عینی و به قول فلاسفه علم یک فکت است. 

اما این که این قلم در مالکیت من باشد یا شما؟ یک قرارداد و یک مفهوم ذهنی است و یک پندار است. 

ممکن است بگوییم که این پندار را با نوشتن یک سند به واقعیت تبدیل می کنیم یعنی در یک سند امضا شده قانونی می نویسیم که این قلم متعلق به آقای عبدالرسول عمادی است و هیچ کس بدوم اجازه او حق استقاده از آن را ندارد و مدعی می شویم که در آن صورت مالکیت این شخص جنبه واقعی و عینی می یابد اما این سند چیزی را در واقعیت تغییر نمی دهد و همچنان این یک قلم است و مالکیت یک امر ذهنی و خیالی است. بنابر این مالکیت صرفا یک قراداد و اعتبار موقت است مثلا مالکیت یک قطعه زمین را با سند برای شخصی اثبات می کنیم اما آن زمین همچنان زمین است و این سند در واقعیت آن تغییری ایجاد نمی کند آن شخص می میرد و مالکیت خیالی او منتفی می شود و این زمین همچنان زمین است کما این که هزاران بل صدها هزار سال است که جهان همینی است که هست و مالکیت آن دست به دست شده است.

جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم 

مالکیت بر جهان افسونی و نیرنگی بیش نیست که باعث می شود من از جان شیرین خود ملول بشوم من به جای آن که به شیرینی جان خودم و به حلاوت واقعی آن توجه کنم در دام افسون و نیرنگ این پیر حقه باز گرفتار شده ام.

حافظ در همین بیت تمام ماجرا را گفته است. جهان و مالکیت بر جهان افسون و نیرنگی است که حلاوت کاذب آن مرا بی خود به خود مشغول داشته است.

ضرب المثلی است ظاهرا اصفهانی که مال دنیا مال دنیاست. به نظر من این ضرب المثل بهترین بیان برای فهم پوچی مالکیت بر جهان و اشیای درون آن است.

جهان چه چیزهایی دارد که ما می توانیم خود را مالک آنها بپنداریم؟

به نظر می رسد ما سه چیز در این جهان برای تملک داریم 

یک: اشیا یا آنچه بدل آنهاست مانند پول.
دو: اقتدار و حاکمیت. یعنی این که در یک قلم رو معین قلم ما روان باشد و حکم مان نافذ.
سه: دانش یعنی فهم و درکی بیش تر یا متمایز تر از جهان.

این سه چیز کل چیزهایی است که ما می توانیم در این جهان به تملک خود درآوریم.

سوال دیگر این است که این مالکیت که می تواند بر این سه گونه داشته ها تعلق گیرد تا چه اندازه واقعی است؟. گفتیم که مالکیت بر یک شی نسبتی با واقعیت ندارد و مثلا مالکیت ما بر یک زمین در آن زمین تغییری ایجاد نمی کند حالا آیا حاکمیت و یا اطلاعات هم از جنس ثروت هستند؟

این دو مقوله با مقوله اول متفاوتند. حاکمیت هم امری اعتباری است و بر اساس یک قرار داد است که اگر به صرف آن قرار داد باشد ارزش چندانی ندارد مگر این که با مقولات دیگری از جنس عاطفه و علاقه مندی و عشق و فضیلت عجین شود پس ارزش مالکیتی از جنس حاکمیت هم اعتباری و مشروط است.

تنها مالکیتی که مطلق و لا بشرط است مالکیت از نوع سوم است یعنی مالکیت بر درک و دانش از جهان این مالکیت واقعی است و قرادادی نیست و تابع هیچ شرطی هم نیست.

تنها مالکان جهان آنانند که درک بهتر و عمیق تری از جهان دارند و این درک را در ذات دیگران رسوخ می دهند و در آنها مالکیت واقعی ایجاد می کنند آنان در ذات و در اعماق وجود شریک های خود حضور دارند. آنان ثروت مند ترین ثروت مندان و تنها مالکان حقیقت جهان هستند آنها از مالکیت خود کمال بهره برداری را می کنند و هیچ حسرتی درهنگام مرگ ندارند درحالی که مالکان ملک های اعتباری نوع اول با یک جهان حسرت و حرمان جهان را ترک می کنند زیرا مالکیت آنها حبابی و خیالی بیش نبوده است.

بنابر این بر خلاف تصور اولیه ما معلمان تنها مالکان واقعی جهان هستند.

[کد خبر:AJ18210]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم


نوشتن دیدگاه

جدیدترین مطالب