سه چاه و هفت چاه دیار مردمان فراموش شده

دوستان! ثروت را می باید از دل خاک بیرون کشید، هفت چاه و سه چاه قرنی است که در دستانتان بود، آنرا نشناختید و نساختید، پس آنان که نمی سازند نمی توانند مردمان فراموش شده را ناگزیر از ماندن کنند.

در سال های نه چندان دور، شاید در میانه سالهای دهه سی میلادی قرن گذشته در کشور ایتالیا، پزشکی بنام کارلوو لوی به جهت عقاید سیاسی خود به دستور مقامات به تبعیدگاه فرستاده شد. به جایی دور در انتهای جنوبی ترین قسمت ایتالیا جایی فراسوی زمان و مکان در آن سوی مرزهای پیشرفت و تغییر. جایی بعد از آخرین ایستگاه قطار احداث شده در ایتالیای آن روزگار دهکده هایی دوردست در ورای بخش ابولی. آن پزشک خاطراتش را در قالب کتابی به نگارش درآورد. کتابی تحت عنوان« مسیح در ابولی توقف کرد». نام کتاب برگرفته از مثلی کنایه آمیز که در میان مردمان آن روستاها رایج بود به عاریت گرفته شده است. ایشان می گفتند؛ ما انسان نیستیم ما مسیحی نیستیم حتی مسیح هم به خاک ویران ما گام نگذاشت. کسی به دردها و فقر ما نیاندیشید کسی حاضر نشد حتی اندکی از مشقت ما کم کند. مسیح در ابولی توقف کرد و هرگز به اینجا وارد نشد. ….. امروز شرایط محنت زده و دنیای فقر زده و سرنوشت نامعلوم مردمان دو روستای غریب و دور افتاده هفت چاه و سه چاه نیز به شکل غریبی مرا به یاد روزگار تلخ مردمان سرزمین های بی نام و نشان بعد از ایستگاه ابولی می اندازد. شاید تنها تفاوت این دو روستا با آن سرزمین ها در این باشد که زمین های بعد از ایستگاه ابولی خشک و بی آب بودند و هفت چاه و سه چاه مناطقی سرسبز در بلندای جنوب ایران اند. با این همه، شباهت این دو آنچنان است که نمی توان از درهم آمیزی آنها با یکدیگر اجتناب نمود. هر دو سرزمین هایی فراموش شده و با مردمانی انکار شده و فقری روز افزون و محروم از حداقل شرایط و امکانات زندگی بودند و هستند. روستاهایی که حتی تا همین دیروز نیز کمتر کسی زحمت یادآوری نام آنها را به خود می داد . روستاهایی به قدمت تاریخ با مردمانی سخت کوش و اصیل از دیار کهن پارس جایی که سازنده تمدن دیرپای سیراف بوده و نقطه اتصال امپراطوری هخامنشی به دریا بوده اند. اما با این تاریخ بلند، سرنوشت امروز مردمان این مناطق چه بوده است؟ سهم مردمان خسته این دو روستا از امکانات زندگی مدرن چه بوده است؟چگونه است که امروز به تیتر نخست سایت های خبری در دنیای مجازی تبدیل شده اند؟ دوستان آیا روستاهای هفت چاه و سه چاه دیروز سرسبز شده و مستعد تبدیل به مناطق گردشگری و توریستی گردیده اند؟ چرا این همه استعداد و قابلیت را تا امروز نه کسی دیده بود و نه مقامی در رابطه با آن نه اقدام که حداقل یک سخنرانی شیوا ارائه نکرده بود؟ تلخ است اما باید گفت چگونه آنانی که حتی ساخت یک جاده کوچک را از مردمان این دیار فراموئش شدگان دریغ داشته و هر زمان که از تخصیص امکانات و بودجه سخنی به میان می آمد با بی تفاوتی بیان می کردند که این مناطق بخشی از کنگان بوده و در بستر اعتبارات جم قرار ندارند. امروز از قابلیت گردشگری و صنعت توریسم داد سخن داده می شود اما دوستان دریغ از جرعه ای آب بهداشتی، دریغ از یک کلاس درس، دریغ از یک جاده چند کیلومتری ….. و فریاد از بی عدالتی نسبت به مردمان به تاریخ سپرده شده این دو روستا که می بایست برای رسیدن به جم، از کوه شصت پیچ تا کوه پردیس یک قمر را دور زنند……


این مردمان فراموش شده اکنون به یاد آمده اند نه برای خودشان که برای زیست بومشان. راستی می دانید که سارندگان زیست بوم جم چه کسانی بودند؟ چرا آن زیست بوم نابود شده است؟ شاید تاکنون پاسخ را در کتاب بام نشینان جم نگارش کریم تازش و احمد نوبخت خوانده اید؟ اگر آن را نخوانده اید حتما بخوانید و بعد سخن بگویید.
دوستان! آیا روستاهای اعجاب انگیزی که از آنها یاد می کنید تا سال پیش وجود نداشتند؟ آیا طبیعت خیره کننده و چشم گیری که اکنون از آن یاد می کنید در پسین سالها موجود نبوده اند؟ آرشیو مصوبه هایتان را بازبینی کنید، آیا حتی در یک مصوبه نامی از آن روستاها برده اید؟ امروز چه شده که به یاد آن خاک محنت زده وفقر زده افتادید؟ راستی، نام، فقط نام تنها شهید هفت چاه چیست؟ در کجا به خواب خاک رفته؟ آیا پدر و مادر شهید زنده اند و مانند پدر شهید داغداری، نه از داغ فرزند که از سرمای زمستان می لرزند؟ خوب است با ترازوی انصاف و فارغ از هرگونه تعصب و تبلیغات شخصی و قومی و محلی به آنچه که تا به امروز برای این مردمان به سرانجام رسانیده اید نیک بنگرید…. نه قطره ای اعتبار مالی، نه برنامه و طرحی اجرایی، نه یک گفتگوی ساده، نه یک ریپورتآژ خبری در یک روزنامه محلی و نه حتی یک سخن کوتاه در یک برنامه رادیویی و هزاران نه دیگر
دوستان! ثروت را می باید از دل خاک بیرون کشید، هفت چاه و سه چاه قرنی است که در دستانتان بود، آنرا نشناختید و نساختید، پس آنان که نمی سازند نمی توانند مردمان فراموش شده را ناگزیر از ماندن کنند.


خیلی چیزها در جم برای ساختن و نگه داشتن وجود دارند؛ فرودگاه، پارس جنوبی جم، راه پالایشگاه و جم فیروزآباد و خیلی چیزهای دیگر، این ها را بسازید .. اگر ساختید نه هفت چاه و سه چاه که کل بخش سیراف، طومار بدست به سوی تان خواهند آمد. راستی می دانید که دهستان جم تا چندسال پیش جزئی از شهرستان مادر، یعنی کنگان بود و این دو روستا برای رعایت استاندارد شهرستان شدن جم از کنگان جدا و قربانی جم شدند؟ …… اگر توسعه و پیشرفت حقی است همگانی، پس این حق را برای آنان هم به رسمیت بشناسیم. در یک آسمان دو خدا نیست. در یک سرزمین نمی توان برخی را به چوب تعصب لت زد و برخی را به دیده، عزیز داشت. بپذیرید که دیگر همگان از شعارهای زیبا و فریبنده خسته اند از حرف هایی که حتی ازگفتن اش نیز تا دیروز دریغ شده بود خسته اند
کوتاه سخن آنکه، آرزوهای طلائی مردمان آن دیار، امروز شکل گرفته و در برابر دیدگان ایشان روزنه ای از نور و دریچه ای از اندکی امید گشوده است. من صمیمانه برآنانی که درد این مردمان فراموش شده و رنج سرزمین از یاد رفته ایشان را دیده و این هدیه را به آنان اعطاء کرده اند، درود می فرستم. کوتاه سخن آنکه، دیگر نیاز به شکستن مهر سکوت تان برای مردمان آن دیار نیست، بگذارید مهر سکوت تان ناگشوده باقی بماند. شاید برخی از سخنان را هیچ گاه نباید که بر زبان راند و نباید به آنان پرداخت. بگذارید که هر آنچه شد و آنچه که گذشت همه به فراموشی سپرده شود. باید پذیرفت اگر از گفتگو سخنی به میان آید، لحظات و ساعات سختی در پیش روی شما قرار خواهد گرفت. بپذیرید انسان ها را نمی توان چون بردگان در آغوش کشید ادمی را تنها می توان به عزت انسانیت به حرمت شرافت و به خواسته تعلق حقیقی در کنار خویشتن نگاه داشت. مردمان محنت کشیده این دو روستا اگر خود خواهان رفته اند نمی توان با زنجیرهای تعصب به بندشان کشید. تاورتا

[کد خبر:AJ27647]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم

کانال تلگرامی پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم