آینه جم- عبدالرسول عمادی
دیروز آقای دکتر سید جواد حسینی رییس محترم سازمان بهزیستی میزبان جمع همدل یاد یاران بود.
این جمع مرکب از مدیران اسبق، سابق و فعلی آموزش و پرورش است و با همت آقایان دکتر فانی و دکتر کفاش بیست و دومین نشست خود را برگزار می کرد.
در روزی که از شدت بدزیستی ما ایرانیان شهر در آلودگی هوا نفس نیم بندی داشت و مغز به دلیل کمبود اکسیژن نصفه نیمه کار می کرد.
زیست ما ایرانیان به ویژه ساکنان شهرهای بزرگ این روزها به سختی ادامه دارد و این فرایند زیستی هر چه هست مشمول عنوان بهزیستی! نمی تواند باشد. زیستی در میانه بحران ها یا ناترازی های مختلف.
اوایل انقلاب به مردم فقیر می گفتند مستضعف. بعدها دیدند که چندین دهه گذشته و انقلابی که ادعای رفع استضعاف داشته نتوانسته مستضعفان را از استضعاف خارج کند فلذا برای این که این لفظ مستضعف خیلی توی ذوق مستضعف کنندگان عزیز نزند و ضمنا فارسی را همپاس داشته باشند! آن را به اقشار آسیب پذیر تغییر دادند. از آن پس وقتی گفته می شد اقشار آسیب پذیر دیگر آن لغت مستضعف به یاد آدم نمی آمد.
لغتی که برای فقیران کشور از زمان حکومت سابق تا حکومت فعلی کاربرد داشت و ذهن را به کارکرد مشترک این حکومت ها معطوف می کرد.
این واژه ناترازی هم همین نقش را به جای واژه ناخوشایند بحران ایفا می کند.
اگر شما دخل تان از پس خرج تان بر نیاید دچار بحران هستید و طبعا شب تا صبح خواب راحتی ندارید و کابوس می بینید.
بر احوال آن کس بباید گریست
که دخلش بود هیجده، خرج بیست
جامعه ای که دخل و خرجش در حوزه های آب و هوا و انرژی و خوراک و مسکن و سایر مایحتاج تراز نیست و همیشه خرج از دخل با فاصله جلوتر می دود دچار بحران است اما چون واژه بحران خیلی ناخوشایند است از واژه خوش تراش ناترازی استفاده می شود تا هیچ مسئولی موقع ادای آن خجالت نکشد.
بنا اگر تراز نداشته باشد دیوار را کج می سازد و هیچ ساختمانی با دیوار کج پایدار نمی ماند و ترازو هم که وظیفه تراز کنندگی دارد تعادل بخش مناسبات بازار است. ناترازی یعنی بنا تراز نداشته باشد و بازار ترازو نداشته باشد.
تصور چنین بنایی و بازاری حقیقتا وحشتناک است.
وقتی مدیران کشور از ناترازی حرف می زنند یعنی بناهایی هستند بی تراز و کاسبانی هستند بی ترازو!
این روزها مسئولان کشور از روسای قوا تا دیگران با ژستی مدبرانه و دلسوزانه جلو تریبون ها می آیند و می گویند ناترازی داریم!
شنونده این سخنان واژه گوش نواز ناترازی را که می شنود اصلا به بحران ناشی از شنیدن واژه "بحران" دچار نمی شود و این گپ درمانی هم خودش کلی درمان است.
خلاصه ما در میانه ناترازی هایی که از بدزیستی مان حکایت می کند رفته بودیم به سازمان بهزیستی. سازمانی در نقطه ای شلوغ و سوپر بدزیست! از شهر. از دود و دمی که به در و دیوار این سازمان نشسته به خوبی می توان به میزان بهزیست بودن مان پی برد!
از سخنان عالمانه همه دوستان ارجمندی که باب سخن گشودند بهره بردیم به ویژه از صحبت های آسیب شناسانه آقای دکتر حسینی رئیس محترم سازمان بهزیستی که امیدواریم دوره مدیریت شان طولانی باشد و به زیست بهتر جامعه هدفشان سازمان بهتری ببخشند.
به دو نکته از سخنان رئیس محترم سازمان بهزیستی اشاره می کنم تا تکلیف زیست انسان ایرانی در حال و آینده اندکی روشن تر شود.
یکی این که ایشان اشاره کردند که سنجش میزان نیکوکاری ایرانیان نشان می دهد که ۶۶ درصد مردم ایران نیکوکار هستند و این ملت با سابقه و متمدن رتبه بالایی در نیکوکاری در میان مردم جهان دارند اما همین سنجش برای تشکل دهی به نیکوکاری، ایران را در رتبه های پایین نشان می دهد و تنها ۱۱ درصد از این میزان نیکوکاری به صورت ساختار دهی شده و متشکل انجام می شود.
آن ۶۶ درصد مربوط به ملت است و این ۱۱ درصد مربوط به دولت.
یعنی مردم ایران تلاش زیادی می کنند تا به زیست مشترک بهتری برسند اما دولت در ایران برای ساماندهی این زیست مشترک بهتر تلاش اندکی می کند و نمی تواند کمک های خیرخواهانه و نیکو کارانه ایرانیان را ساختار مند کند و آن را در مسیر ایجاد زیست بهتر به کار ببندد.
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟!
نکته دوم در مورد گام های بلندی بود که جامعه ایران به سمت سالخوردگی برمی دارد.
مطابق آماری که رئیس محترم سازمان بهزیستی ارائه کردند ما اکنون در میانه سالمندی جمعیت هستیم و حدود دوازده درصد از جمعیت کشورمان بالای ۶۰ سال سن دارند اما به سرعت و ظرف مدت سی سال بیش از سی درصد جمعیت مان به بالای ۶۰ سال سن می روند و یکی از سالخورده ترین مردم جهان خواهیم شد. بدزیستی ما که آثار خود را در مهاجرت نیروی جوان از کشور و فقری نشان می دهد کهمانع از تشکیل زندگی و فرزند آوری است ایران را به پیری زود رسی دچار خواهد کرد و هیچ چشم اندازی برای جلوگیری از این ابر بحران نابود کننده نیز پیش چشم دیده نمی شود.
حضور در سالن شیک جلسات سازمان بهزیستی و مزه خوب آش نیکوصفت که میزبان به جانما چشاند هیچ بخشی از تلخی این تصویر ناخوشایند از زیست کنونی و آتی جامعه ایران را از ذهن ما نزدود.
خدا به داد برسد.