آينه جم - مرضیه جهاندیده: چشمایش را که باز می‌کند جز مشعل های همیشه روشن که تفاوت شب و روز را برایش سخت می کنند و آدم های غریبه ای که گویا چیزی گم کرده اند و قرار نیست پیدایش کنند اما همچنان سرگردان دنبالش می دوند را می بیند و از این همه رفت و آمد و ساخت و ساز سرگیجه می گیرد.

آیا او کودک خوشبختی است که از قضای روزگار در پایتخت انرژی ایران متولد شده است؟ آیا وجود یکی از بزرگترین میادین گازی دنیا زیر پایش او را بی نیاز خواهد کرد؟ این مشعل ها که شبش را روز کرده اند آیا آینده اش را هم می توانند روشن کنند؟

سرفه های خشک و خس خس گلوی مادرش چرا خوب نمی شود؟

اولین بار که برای معالجه مادر تا شیراز رفت با خودش فکر کرد اینجا حتما همان بهشت است. چقدر آسمانش آبی است! شب هایش پرستاره! چه بوی خوشی می دهد اینجا و یک آن آرزو کرد کاش این آسمان آبی و این ستاره های روشن را می توانست با خودش ببرد به بچه های کوچه و محله شان و حتی آن آدم های غریبه که سرگردانند نشان دهد. حتما خوششان می آید! وقتی برگشت تا مدت ها رویای آسمان صاف و آبی ای را می دید که بادبادک هایش را وقتی هوا می کرد چه منظره زیبایی را می توانست به خواهرش که عاشق پرواز بود نشان دهد.

آسمان بالای سرش اما تیره و خاکستری بود. بوی تند گاز و دود مشعل ها حتی وقتی برادرش ادکلن خوش بویش را می‌زد هم توی دماغش بود و روزی که یکی از کبوترهایش یک دفعه افتاد و مُرد و بچه ها خبرش را برای آقای معلم بردند خودش شنید که معلم مدرسه به بچه ها گفت: «وقتی گازهای آلاینده تصفیه نمی شوند کبوتر که هیچ، همه ما آهسته آهسته خفه خواهیم شد.»

دیگر رویای آسمان آبی و ستاره های درخشان و بوی خوش هوا را نداشت. حالا کابوس خفه شدن زیر آسمان خاکستری و کنار مشعل هایی آزارش می داد که همیشه تلویزیون نشان شان می داد و از پشت آن قاب قشنگ تر از واقعیت بودند!

کودکی که آسمانش را و هوایش را از او گرفته اند نمی تواند خوشبخت باشد حتی اگر روی خاکی قدم بردارد که زیرش بزرگترین میادین گازی دنیا که نه بزرگترین گنج طلای عالم نهفته باشد.

سالهای سال است که این تاسیسات غول پیکر سربرآورده اند و عسلویه را از  روستایی گمنام به پایتخ انرژی تبدیل کرده اند. همین روستا که روزی حتی از داشتن جاده ای شوسه ای محروم بود حالا دارای راههای ارتباطی و فرودگاه شده و جمعیت مهاجر و کارگر آن چندین برابر بومی های آن است. شاید به همین دلیل هم باشد که بومی ها در میان این سازه های عظیم و جمعیت زیاد مهاجرین دیده نمی شوند و گم شده اند و شاید گم شان کرده اند!

پارس جنوبی با خودش رونق و آبادانی را به منطقه آورد و چه کسی است که منکر حیات و شکوفایی اقتصادی در این جغرافیانی صنعتی شود اما نفتی ها از ابتدا یک چیز را فراموش کرده بودند و آن هم حق تنفس بومیان عسلویه و کنگان بود، گو اینکه آنها تنها در قبال زمین و زیر زمینش مسئولیت داشتند و آسمان و هوایش را هم به امان خدا رها کردند!

حالا بعد از سالها فعالیت بدون کنترل، وضعیت آلودگی هوای عسلویه به حد بحران رسیده است و این غفلت از هفته گذشته به اوچ خود رسید که آتش سوزی پتروشیمی مبین، فرآیند انتقال گاز به پتروشیمی ها را مختل و مشعل های پارس جنوبی ار دودزا تر از همیشه کرد،

کارشناسان می گویند: تولید مواد و پسماندهای شیمیایی و هدایت این مواد آلوده ‌کننده به سمت مشعل‌هایی که رو به آسمان عسلویه قد برافراشته‌اند، خطر ابتلاء به بیماری‌های تنفسی را افزایش داده است.

اما آلودگی هوا تنها ثمره تولید مواد و پسماندهای شیمایی در این منطقه نیست. کارشناسان محیط زیست آلودگی شدید آب و خاک و تخریب ساحل در عسلویه را هولناک و ادامه این روند را نگران کننده می دانند.

این روزها حتی شرایط از قبل هم هولناک تر شده و در این میان کودکان عسلویه ای بی گناه ترین و خاموش ترین قربانیان این بی مسئولیتی ها هستند.

وضعیتی که اگر در یکی از شهرهای مهم و پرجمعیت کشورمان به وقوع پیوسته بود، بی شک به اتخاذ تدابیر بهتری منجر می شد، اما افسوس که نفتی ها کم توجه اند و مسئولان و نمایندگان ما نیز بی آزار!/ خليج فارس

[کد خبر:AJ18111]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم


نوشتن دیدگاه

جدیدترین مطالب