آینه جم:محققان معتقدند علت مجرد ماندن بسياري از افراد، اشتباهي است كه در شيوه زندگي شان مرتكب مي شوند.

 

 

به گزارش خبرنگار آینه جم:اين مقاله را با يك سوال شروع مي كنيم؛ به نظر خودتان، شما چگونه فردي هستيد و براي طرف مقابل چه ويژگي هاي برجسته اي داريد؟ آيا باورها و اعتقاداتي داريد كه شما و ديگران را به شدت كنترل مي كند و يا آنقدر مغرور، خودمحور، سرد و منفعل هستيد كه توجه هيچ كسي به سمت تان جلب نمي شود؟!

 

محققان معتقدند علت مجرد ماندن بسياري از افراد، اشتباهي است كه در شيوه زندگي شان مرتكب مي شوند. آنها افرادي خونسرد، بي ثبات، افسرده، سلطه جو، خودمحور، خودشيفته، مغرور و متكبرند. آنها تصور مي كنند كه انسان هايي بي نظير و فوق العاده اند؛ حال آنكه نظر ديگران، به هيچ وجه اين نيست

بنابراين مي توان گفت يكي از مهمترين و اساسي ترين دلايل مجرد ماندن، «نداشتن نگاهي واقع بينانه به شخصيت خود» است. به اين امر «خودباوري» مي گويند. واقعيت اين است كه متاسفانه تعداد كمي از افراد، باور درستي از نقاط مثبت و منفي شخصيت خود دارند و همين امر سبب مي شود كه مدتي در مسير زندگي، تنهايي را تجربه كنند.

براي درك بهتر مفهوم خودباوري، ابتدا بايد به چهار گام اساسي كه براي رسيدن به اين مرحله (خودباوري) لازم است، توجه كرد. سپري كردن اين مراحل، ارتباط تنگاتنگي با رسيدن به خودباوري حقيقي و در نهايت ايجاد تغييرات مثبت در زندگي افراد دارد. اين چهار گام عبارتند از:

گام اول: خودآگاهي

 

تا زماني كه خود واقعي تان را كاملاً نشناخته ايد، نمي توانيد خود را بپذيريد و باور كنيد. خودآگاهي امري كاملاً اختياري است و بسياري از افراد در طول زندگي خود، به درصد كمي از اين خودآگاهي دست مي يابند، اما حقيقت اين است كه هر چه خودآگاهي افراد بيشتر باشد، زندگي آنها غني تر مي شود. يك از بهترين و بديهي ترين منابع براي كسب خودآگاهي، افرادي هستند كه شما را به خوبي مي شناسند. اطرافيان صميمي شما، به خوبي مي توانند رفتارهايي را كه براي شما به شكل عادت درآمده اند يا آن قدر انكار شده اند كه فراموش شان كرده ايد، به خوبي در وجود شما تشخيص دهند. اطرافيان شما در مقايسه با خود شما، نگاه دقيق تري به شخصيت شما دارند؛ به همين دليل شما با كمك اطرافيان تان مي توانيد به اطلاعاتي دقيق و موشكافانه در مورد خودتان دست پيدا كنيد. راه دوم براي رسيدن به خودآگاهي آن است كه در مورد نوع احساسات و نحوه عملكردتان، مدام از خودتان سوال كنيد. پاسخ صادقانه شما به اين سوالات، سبب مي شود خودتان را بهتر بشناسيد.

فرايندي كه برايتان توضيح داديم، در طول يك دوره چند ماهه يا شايد چند ساله كامل مي شود و پس از آن، آگاهي و رفتار فرد آرام آرام و بر اثر اتفاقاتي كه در ظاهر چندان مهم به نظر نمي رسند، تغيير مي كند و زندگي او را متحول مي سازد.

 

گام دوم: خويشتن دوستي

 

فرض مي كنيم كه شما به خودباوري صحيح يا شناخت درستي از خود دروني و واقعي تان رسيديد. حال اين سوال پيش مي آيد كه قصد داريد با خود تازه اي كه در درون تان كشف كرده ايد، چه كنيد؟

 

پاسخ اين است كه شما بايد تا آنجا كه مي توانيد، با خودتان مانند يك شريك عاشق و دلباخته رفتار كنيد و نسبت به خود، عشقي بي قيد و شرط داشته باشيد. خوبي ها و بدي هاي خود را در كنار هم بپذيريد و در عين حال كه سعي در اصلاح موارد منفي داريد، همچنان به دوست داشتن خود اعتراف كنيد.
بسياري از افراد، درك اشتباهي از خويشتن دوستي دارند. آنها معتقدند افرادي كه خود را دوست دارند، افرادي هستند كه به جاي آنكه ترس ها و اشتباهات شان را اصلاح كنند، به راحتي با آن كنار مي آيند. حال آنكه اين برداشت كاملاً اشتباه است، زيرا با اين شيوه، آنها تنها به ابعاد مثبت شخصيت خود دل مي بندند. افرادي كه خويشتن دوست هستند، ياد گرفته اند كه خوبي ها و بدي ها را در كنار هم بپذيرند. خويشتن دوستي به معناي دوست داشتن بخشي از وجود خود نيست؛ خويشتن دوستي، يعني اينكه شما تمام ابعاد وجود خود را دوست داشته باشيد؛ چه آن بخش هايي كه مورد علاقه تان هستند و چه ابعادي كه آنها را نمي پسنديد. دوست داشتن خود، هنگامي به وجود مي آيد كه بپذيريد همه آنچه در وجود شما هست و دوستش نداريد، همواره بخشي از خود شما و وجودتان است. تغيير دادن بسياري از چيزهاي نامطلوب وجودتان به سمت مثبت و درست، خوب است، اما گاهي نيز پيش مي آيد كه شما قادر به تغيير بخش هايي از وجود خود نيستيد (مثلاً وقتي چهره زيبايي نداريد يا از نقص عضو رنج مي بريد). در اينجاست كه تنها انتخاب درست، پذيرفتن و دوست داشتن همه خودتان (چه مثبت و چه منفي) با وجود تمام كاستي ها و نقص هاست.

 

دوست داشتن خود، موهبتي است كه اگر آماده دريافت آن باشيد و آن را تجربه كنيد، مسير زندگي تان براي هميشه تغيير خواهد كرد، زيرا به مدد اين عشق، افسردگي، دلزدگي، رنجش و نااميدي از زندگي تان بيرون مي رود و در عوض، همه زندگي تان سرشار از حس امنيت خواهد شد.

 

گام سوم: تغيير

 

فرض مي كنيم كه شما به خودآگاهي رسيديد و پس از طي مرحله «خويشتن دوستي»، به اين نتيجه رسيديد كه بخشي از شخصيت شما نياز به تغيير دارد. حالا اين سوال پيش مي آيد كه اين تغيير را چگونه بايد ايجاد كنيد؟

تغيير در رفتار، درست مثل تغيير در اعتقادها و باورهاست. رفتاري كه مي خواهيد آن را تغيير دهيد، به نوعي به باورهاي دروني شما متصل است؛ به همين دليل پيش از تلاش براي تغيير، بايد به خود آن رفتار توجه كنيد. روانشناسان معتقدند كه براي تغيير هر عادتي، طي كردن مراحل زير بسيار موثر خواهد بود.
۱. بدون تغيير رفتار خود، سعي كنيد به آن رفتار دقيقاً توجه كنيد و ببينيد از انجام اين كار، چه احساسي داريد.

 

۲. حالا رفتار خود را تغيير دهيد و ببينيد چه احساسي داريد. قطعاً در ابتدا از انجام اين تغيير، احساس خوبي نخواهيد داشت، اما به اين احساس جديد توجه كنيد و سعي كنيد دليل احساسات ناخوشايند خود را بفهميد.

۳. صبور باشيد و هرگز خود را وادار به تغيير نكنيد. در عوض سعي كنيد به احساس تان توجه كنيد؛ احساسي كه هنگام انجام دادن يا ندادن اين كار تجربه مي كنيد. رويارويي با ترس ها و احساسات جديد كم كم به شما كمك مي كند از عادات كهنه دست بكشيد و تغيير كنيد.

 

دقت كنيد كه اگر خود را وادار به تغيير كنيد، به جاي كمك به خود، در واقع براي شكست تلاش كرده ايد. خود قبلي شما سال ها با وجودتان عجيب بوده و قطعاً نمي توانيد چنين خودي را يك شبه درهم بشكنيد.

 

همچنين لازم است بدانيد كه اگر واقعاً مي خواهيد بخشي از خودتان را تغيير دهيد، به حمايت نياز داريد؛ حمايت كسي كه بداند دقيقاً براي رسيدن به چه هدفي تلاش مي كنيد و بتواند بي طرفانه به شما كمك كند. در آخر باز هم اشاره مي كنيم كه تغيير برخي از جنبه هاي وجودي شما ناممكن است، چون بخشي از ساختار وجودي شماست؛ بنابراين بهتر است بيشتر به آن دسته از جنبه هاي زندگي و وجودتان توجه كنيد كه قابل تغيير هستند.

گام چهارم: عزت نفس

 

خويشتن دوستي، در نهايت سبب ايجاد عزت نفس مي شود، زيرا عزت نفس به مفهوم ساده، همان احساسي است كه نسبت به خود داريد. البته عزت نفس تحت تاثير اتفاقات زندگي بالا و پايين مي شود، اما فردي كه عزت نفس دارد، در نهايت به مرحله اي مي رسد كه خود را به عنوان فردي دوست داشتني، قابل احترام و ارزشمند مي پذيرد. عزت نفس، درست به اندازه آب، غذا و اكسيژن، در زندگي اهميت دارد، زيرا داشتن عزت نفس پايين، برقراري هر گونه رابطه صميمانه اي را غير ممكن و دشوار مي سازد.

 

چرا خودباوري در تجرد يا تاهل افراد موثر است؟

پاسخ اين پرسش بسيار ساده است؛ زيرا داشتن يك ارتباط خوب با خود، مقدمه و پيش نياز اصلي داشتن رابطه اي موفق با فردي است كه مي خواهد با شما رابطه صميمانه داشته باشد. اگر شما خود را دوست نداشته باشيد، بار سنگيني بر دوش طرف مقابل مي گذاريد، زيرا همواره مي كوشيد او را مجبور به انجام اعمالي كنيد كه سبب ايجاد احساسي خوب در شما شود. در واقع براي آنكه حس خوبي نسبت به خودتان پيدا كنيد، طرف مقابل را مدام آزار مي دهيد؛ بي آنكه متوجه باشيد هيچ كس نمي تواند به غير از خودتان، اين حس خوب را به شما القا كند. از طرف ديگر، فردي كه متوجه ويژگي هاي برجسته خود نيست و نسبت به خود، خودآگاهي و خودباوري صحيحي ندارد، نمي تواند به دنبال فردي باشد كه از ويژگي هاي شخصيتي شبيه به او برخوردار است. در نتيجه كسي را انتخاب مي كند كه هيچ شباهتي با خودِ درونيِ او ندارد و به اين شكل، پايه و اساس عدم تفاهم را در زندگي زناشويي بنا مي كند. اگر خود را نمي شناسيد، اگر هنوز به خودآگاهي و خودباوري لازم از شخصيت و خصوصيات اخلاقي تان نرسيده ايد و يا اگر ياد نگرفته ايد كه خود را همان گونه كه هستيد بپذيريد و دوست داشته باشيد، بهتر است فعلاً به ازدواج فكر نكنيد، زيرا مواردي چون خودباوري، خودآگاهي، دوست داشتن خود و عزت نفس، مقدمات و پيش نيازهايي ضروري براي يك انتخاب صحيح و مناسب است.


 

راز/ شماره ۳۲/ نيمه دوم شهريور ماه ۹۲/ صفحه ۴۸

 

  ۴ ازدواج که به جدایی می رسد

 

یکی از شرایط مهم برای ازدواج این است که آیا به بلوغ لازم برای ازدواج رسیده‌ایم یا نه؟

 

 

 

به گزارش افکارنیوز، بیشترین مشکلاتی که د‌ر زند‌گی مشترک به وجود‌ می‌آید‌ به خاطر این است که د‌ختر و پسر، همسر مناسب خود‌ را انتخاب نکرد‌ه ‌اند‌ و پس از چند‌ سال زند‌گی، متوجه می‌ شوند‌ که مناسب یکد‌یگر نبود‌ه‌ اند‌ و با نشاندن مهر طلاق بر صفحه شناسنامه خود، به زندگی مشترکشان پایان می دهند.

 

تفاوت های اعتقادی را جدی بگیرید

 

یکی از عواملی که نقش مهمی در زندگی زناشویی دارد، عوامل فرهنگی است. بسیاری از ناسازگاری ها و اختلافات خانوادگی زاییده این عوامل است. عوامل فرهنگی ابعاد مختلفی دارند که اهم آنها عبارتند از: دین و مذهب، آداب و رسوم، لباس پوشیدن و آراستن ظاهر، اعتقادات و باورها، ملیت و زبان، مسائل سیاسی و اجتماعی.

 

با توجه به این که فرهنگ عوامل زیادی را در بر می گیرد و با در نظر گرفتن این که هر یک از این عوامل می تواند در زندگی زناشویی منشا ناسازگاری و اختلاف گردد، می توان چنین نتیجه گرفت که این عوامل چقدر در سعادت و خوشبختی یا بدبختی و ناشادی در زندگی نقش دارند.

 

عقاید دینی بخش مهمی از فرهنگ و ذهنیت یک فرد را تشکیل می دهند که از شیوه زندگی و فعالیت های روزمره تا تربیت فرزندان و نوع روابط و معاشرت ها را تحت تأثیر قرار می دهند. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که تناسب اعتقادی اولین و مهمترین عامل تفاهم در ازدواج است.

 

پس به خوبی می توان دریافت که یکی از معیارهایی که باید‌ حتماً د‌ر ازد‌واج د‌ر نظر گرفته شود‌، عامل مذهب و نگرش فرد‌ مقابل نسبت به مذهب است. به اعتقاد دکتر سیما فردوسی پور روانشناس و استاد دانشگاه: ایمان و اعتقاد فرد، ملاک مهمی در همسر گزینی است. باید دو نفر در ازدواج از نظر اعتقاد هم شأن و هم تراز باشند. جهان بینی فرد مهم است و اینکه چگونه به دنیا نگاه می‌کند و زندگی برایش چه معنایی دارد.

 

ازدواج پسر با دختر بزرگتر از خود

 

یکی از شرایط مهم برای ازدواج این است که آیا به بلوغ لازم برای ازدواج رسیده‌ایم یا نه؟ و منظور از بلوغ، رشد یافته شدن در همه ابعاد اجتماعی، دینی و شخصی است. این سوالی است که هر کس باید قبل از ازدواج درباره خودش پاسخ دهد. در فرد مقابل هم باید این شرط وجود داشته باشد. یعنی بالغانه فکر کند، بالغانه به دنیا نگاه کند و بالغانه رفتار کند. این بلوغ چه معیاری دارد؟ در علم بهداشت روان، سن، یکی از این ملاک‌هاست. مثلاً برای دختران ۲۱ سال و برای پسران ۲۳ سال را عنوان می‌کنند.

 

معمولاً اگر دختر خانم کوچکتر از پسر باشد، خیلی بهتر است. علت آن هم بلوغ زودتر دختران است. این تفاوت از یک تا هفت سال توصیه شده است. اگر شرایط لازم وجود داشته باشد، تفاوت سنی تا ۱۰ سال هم اختلاف جدی ایجاد نمی‌کند. این تفاوت سنی ناشی از این است که دو فرد در دو دهه از زندگی‌شان خواسته ‌ها و آرزوهای متفاوتی دارند و همین منبع اختلاف می‌شود.

 

در حال حاضر آمار ازدواج پسر با دختر بزرگتر از خود، در جامعه رو به افزایش است و یکی از مهم ترین دلایل این امر را می توان شرایط و موقعیت مساعد مالی دخترها دانست. طبق آمار، زندگی پسر با دختر بزرگتر از خود، ادامه‌دار و پایدار نبوده و این ازدواج ها با مشکلات زیادی همراه است.

 

البته برای خانم‌ها هم دلایل متعددی وجود دارد. یکی از این دلایل بالا رفتن سن ازدواج در آنها و نبود موقعیت‌ های دیگر برای ازدواج است. هدف دیگر در بین خانم‌ ها برای قبول چنین ازدواجی، داشتن فرزند است. در واقع گاهی هدف اصلی از این ازدواج ها دوست داشتن و علاقه بین زن و مرد، تشکیل زندگی مشترک و یا داشتن هم صحبت نیست. در واقع نمی توان هدف این دسته از زوجین ازدواج را به مفهوم واقعی بدانیم. در بسیاری از این ازدواج ‌ها، هر شخصی به منافع خود فکر می‌کند و این طرز تفکر، احتمال جدایی و طلاق را بالا می برد. بنابراین یکی از دلایل افزایش آمار طلاق در کشور ما به صورت سالانه، تمایل افراد به این نوع ازدواج‌ها است. البته نا گفته نماند که در تحقیقی که دو سال پیش توسط دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران صورت گرفت، مشخص شد که در ازدواج هایی که دختر دو سال از پسر بزگتر است، احساس رضایت بالایی وجود دارد.

 

وقتی پای اختلالات شخصیتی در میان است

 

شخصیت دو طرف در ازدواج بسیار مهم است. در اینجا دیگر از مشابهت خارج می‌شویم. باید شخصیت دو نفر جفت و جور باشد. که به معنی تفاوت در بعضی خصوصیات و شباهت در تعدادی دیگر است. مثلاً کسی که برونگراست و جرات ورزی بالایی دارد، در کنار کسی که درونگراست و چندان اجتماعی نیست به مشکل بر می‌خورد.

 

جنبه مهم دیگر در این باره، نداشتن اختلال شخصیت است و اکثر مشکلات زن و شوهر ناشی از همین است. ممکن است کسی اختلال شخصیتی داشته باشد، اما خود و خانواده‌اش متوجه آن نباشند و برایش هم مشکل عمده ‌ای ایحاد نکند. مثلاً کسی که شخصیت اسکیزوئید دارد، اصلاً اجتماعی نیست و کاملاً منزوی است. یا مثلاً فرد دارای شخصیت پارانوئید، سیار بدبین است. یا اختلال شخصیت وسواسی که بسیار متداول است و جز در زندگی مشترک نمی‌توان متوجه‌اش شد. برای بررسی چنین مسائلی، تحقیق و شناخت بیشتر و رفتن به مشاوره قبل از ازدواج توصیه می‌شود.

 

خانواده های ناهمگون

 

داستان ازدواج شاهزاده و گدا تنها برای داستان هاست. وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما چیزی است که شخصیت ما و سبک زندگی ما را شکل داده است. اختلاف فرهنگی و تضاد طبقاتی در ازدواج باعث می‌شود درک متقابل تا حد زیادی میان زوجین کاهش پیدا کند و حتی اگر دو طرف بتوانند در این زمینه به تفاهم برسند، ممکن است خانواده ‌ها نتوانند.

 

ازدواج دو فرد با دو طبقه‌ اجتماعی متفاوت، به دلیل زمینه ‌هایی که برای تحقیر، اختلاف سلیقه، تفاوت نگرش، ناهماهنگی و... به وجود می‌آورد، ریسک بزرگی است و معمولاً در گروه ازدواج‌ های ناهمسان قلمداد می‌شود.

 

جایگاه عشق در انتخاب کجاست؟

 

تمام ملاک‌های ازدواج که در بالا عنوان شد در یک نفر جمع نمی‌ شود و وجود اینها در افراد کاملاً نسبی است و نباید در این باره کمال گرایانه برخورد کرد. باید گفت عشق زمان می ‌برد تا به درجه پختگی برسد. عشق ‌های پایدار، عشق‌ های بعد از ازدواج است که دوام و قوام می ‌یابد. خیلی از ازدواج‌ های منجر به طلاق، عشق ‌های گداخته ‌ای هستند که زود خاموش شده ‌اند. یک ازدواج موفق ازدواجی است که آگاهانه باشد. پس سعی کنید درباره این واقعه مهم تا می توانید آگاهی خودتان را بیشتر کنید.

 

معیارهایی که خوشبختی نمی‌آورند

 

در جامعه‌ی امروز معیارهای ازدواج به کلی با سابق فرق کرده است. در قدیم هرکسی قصد ازدواج داشت، اولین معیارش ایمان و نجابت فرد مقابل بود.........

 

 

 

در جامعه‌ی امروز معیارهای ازدواج به کلی با سابق فرق کرده است. در قدیم هرکسی قصد ازدواج داشت، اولین معیارش ایمان و نجابت فرد مقابل بود. خانواده‌ی دختر در پی دامادی معتقد، اهل کار و کوشش و خانواده دوست بودند و به قول معروف دامادی می‌خواستند که وقتی شب به منزل بازمی‌گردد، دست‌هایش پر باشد از خوراکی برای اهل و عیالش. پدر و مادر پسر هم عروسی نجیب، باایمان و کدبانو می‌خواستند که محیط خانه را برای همسر و فرزندش سرشار از آرامش و راحتی کند. زندگی‌ها مثل آب زلال و روشن بود، و دل‌ها پاک و صمیمی و اختلافات کم بود. اگر هم مشکلی بود با ریش سفیدی بزرگترها حل می‌شد. مرد کار می‌کرد و زن با صرفه‌جویی برای آینده پس‌انداز می‌کرد. اخلاقیات بر مادیات حکومت می‌کرد و پول چرک کفدست همه بود. رفت‌وآمدها زیاد بود و مهربانی در سفره‌ی هر میزبان به جای تجملات و غذاهای رنگارنگ خودنمایی می‌کرد.

 

جایگزین‌های نادرست

 

اما امروزه وضعیت چگونه است؟ آیا شاخص‌های انتخاب همسر به همان سلامت سابق است؟ اولین سوال خانواده دختر از پسر اکثراً درباره‌ی مادیات است. ایمان یا در درجات آخر قرار می‌گیرد و یا اصلاً لحاظ نمی‌شود. البته می‌دانیم که هنوز هم خانواده‌های متدینی هستند که اولین نگرانی‌شان ایمان و اعتقاد طرف مقابل است ولی متاسفانه بعضی از این خانواده‌ها نیز گرفتار چشم‌وهم‌چشمی شده‌اند. امروزه معیارهایی جایگزین معیارهای گذشته شده است که در آن ظواهر و تجملات در اولویت است. در سنجش دختران، زیبایی و اموال پدری و میزان درآمد بالای دختر جای سازگاری، نجابت و کدبانوگری را گرفته است.

 

درخواست مهریه‌های بالا، هزینه‌های کمرشکن عروسی، دوران طولانی عقد همراه با بردن هدیه‌های گران‌قیمت، مسافرت‌های خارجی و داخلی، داشتن منزل مسکونی، شغل پردرآمد، و اتومبیل آخرین مدل دست و پای جوانان را در تشکیل زندگی مشترک بسته است. متاسفانه امروزه فلسفه‌ی اصلی ازدواج که رسیدن به کمال معنوی و روحی دو طرف می‌باشد، از یاد رفته است. اکثر جوانان انتظار دارند توقعات و آرزوهای محال آن‌ها با ازدواج تامین شود. در صورتی‌که خانواده محیطی برای رشد شخصیتی طرفین، ایجاد پختگی و کسب تجربه می‌باشد.

 

شیرینی پیوند دو نفر در تلاش آن‌ها برای رسیدن به رفاه، سعادت و پرورش فضیلت‌هاست. دختران و پسران جامعه‌ی ما برای انتخاب درست باید با منطق واقع‌گرایی دست به انتخاب بزنند و معیارهایی در زندگی انتخاب کنند که در ایجاد خوشبختی واقعی و محبت موثر هستند.

 

متقاضیان ازدواج موفق به گوش باشند؛

 

کارشناسان ازدواج عقیده دارند با وجود آن‌‌که جوانان مشکلات اقتصادی را سد راه ازدواج می‌دانند ولی در واقعیت مشکلات فرهنگی مانع بزرگ‌تری است. بنابراین تجملات و توقعات نابه‌جاست که مشکلات اقتصادی را به وجود می‌آورد و بهتر است جوانان به جای خواسته‌های نادرست و غیرمنطقی به بررسی تناسبات فرهنگی بپردازند تا در آینده دچار مشکل نشود، علاوه بر این می‌توانند برای ایجاد موفقیت در زندگی از این راهکارها بهره برند؛

 

-داشتن زاویه‌دید نزدیک به یکدیگر در نگرش‌ها و رفتارها.

 

-دارا بودن دیدگاه مشترک اعتقادی و هم‌سویی دینی.

 

-داشتن فضیلت‌های اخلاقی همچون حسن خلق، حسن ظن، مهربانی، ازخودگذشتگی و ...

 

-دوری از صفاتی مثل بداخلاقی، سوءظن، خودخواهی، خساست، بی‌وفایی و...

 


این صفات ناپسند نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در ایجاد مشکلات در زندگی مشترک خواهند داشت و جوانان می‌باید در این‌باره احساساتی عمل نکنند که یک عمر پشیمانی به دنبال خواهد داشت.

 

برای اثبات بیشتر به روایتی از امام رضا (ع) اشاره می‌شود؛

 

حسن بن بشار واسطی می‌گوید؛ نامه‌ای به امام هشتم (ع) نوشتم و از ایشان سوال کردم یکی از بستگانم برای خواستگاری دخترم نزد من آمده ولی بداخلاق است، چه کنم؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر بداخلاق است به او زن ندهید.» (وسائل الشیعه، ج20، ص18) این فرمایش بیان‌کننده میزان نقش خوش اخلاقی و صفات نیک روحی در زندگی مشترک است.

 

-دارا بودن استقلال نسبی اقتصادی و عاطفی و کوشش برای استقلال کامل زوجین و عدم تکیه بر خانواده‌ها

 

-تشابه در علایق و سلیقه‌های طرفین و داشتن دیدگاه‌های نزدیک به هم در مورد موضوعات و مسائل مختلف زندگی

 

-هم‌سانی و مشابهت در استفاده از ساعات فراغت، مثلاً اگر فردی که درونگرا و انزواطلب است و میل به تفریحات انفرادی دارد با شخصی که روحیه‌ی برون‌گرا و اجتماعی دارد و به تفریحات دستهجمعی علاقه‌مند است، ازدواج کند در آینده مشکلاتی برای آنها به خاطر کیفیت شخصیت و نیازهای مختلف‌شان به وجود می‌آید.

 

[کد خبر:AJ4149]
پايگاه خبري تحليلي آينه ي جم


نوشتن دیدگاه

جدیدترین مطالب