آینه جم: در آستانه 18 اردیبهشت روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر، نشست خبری مدیرعامل جمعیت هلال احمر بوشهر برگزار شد، نشستی که در راستای جلسات پاسخگویی مدیران در استانداری برگزار می شود.
به گزارش آینه جم؛ مهمترین خروجی صحبت های احسان ایزدپناه طرح 3 چالش هلال احمر بود که با گذشت مدتها، همچنان در انتظار تصمیم و همراهی مسئولان استان می باشد.
نبود «پایگاه امداد دریایی گناوه» نخستین مشکلی بود که مطرح شد. ایزدپناه گفت: پایگاه قبلی به دلیل قرارگیری در طرح احداث پروژه شهرداری تخریب شد و از سه سال گذشته امکان عملیاتی در ساحل گناوه نداریم، درحالی کهخ حجم زیاد گردشگران را داریم و نیروهای ماهری در اختیار ماست.
وی از ورود فرماندار، دادستان گناوه و معاون عمرانی استانداری برای حل این مشکل خبر داد و ابراز امیدواری کرد به زودی زمین موردنظر برای پایگاه امداد دریایی این شهر اختصاص یابد و زیرساخت آن احداث گردد تا توسط هلال احمر تجهیز و نگهداری شود.
چالش بعدی، نبود نمایندگی یا انبار هلال احمر در جنوبی ترین شهرستان بوشهر و قطب انرژی کشور است که به گفته ایزدپناه نیازمند عملی شدن توافقات شورای راهبردی پتروشیمی ها برای احداث پایگاهی در روستای بندو می باشد.
مدیرعامل هلال احمر استان بیان کرد: چالش دیگر، آشیانه بالگرد امداد هلال احمر است که در پایگاه واقع در تنگک جانمایی شده، اما از 4 میلیارد تومانی که برای احداث آشیانه پیش بینی گردیده، تنها 130 میلیون تومان اختصاص یافت که نمی توان اقدام چشمگیری در این خصوص انجام داد.
به گفته ایزدپناه، تکمیل آشیانه بالگرد یا پایگاه امداد دریایی و سایر ساخت و سازهای هلال احمر در کشور برعهده استان ها یا از طریق جذب خیرین می باشد و جمعیت هلال احمر در مرحله تجهیز و نگهداری که ارقام قابل توجهی نیاز دارد ورود می کند، از این رو امیدواریم شاهد همراهی استان برای تکمیل این نیازمندی های مهم باشیم.
استخدام نیروهای داوطلب در هلال احمر
وی همچنین از استخدام 79 نفر از جوانان داوطلب جمعیت هلال احمر استان در آخر سال گذشته خبر داد که سالها فعالیت داواطلبانه داشتند و با پیگیری های صورت گرفته رسما جذب این جمعیت شدند.
مدیر عامل جمعیت هلال احمر استان بوشهر گفت: ۳۴ هزار نفر عضو داوطلب این جمعیت هستند و 4700 نفر از آنها به صورت فعال کارهای بشردوستانه انجام میدهند.
وی بیان داشت: در سال گذشته ۷۰۰ دوره آموزش کمکهای اولیه برای ۲۱ هزار نفر و برای ۲ هزار و ۵۵۰ نفر هم آموزشهای تخصصی امداد رسانی برگزار شد.
مدیر عامل جمعیت هلال احمر استان اضافه کرد: سال گذشته امدادرسانی به ۶۵۴ حادثه داشتیم که ۳۸۹ حادثه آن مربوط به حوادث جادهای بود.
ایزدپناه در ادامه گفت: ۲۰ پایگاه امداد هلال احمر در بخشهای مختلف فعال است و در نوار ساحلی استان بوشهر نیاز به تاسیس ۵ پایگاه امداد دریایی است.
* خليج فارس
آینه جم- فرهاد وفایی
عدم توسعه یافتگی استانهای نفت و گازخیز جنوب نظیر بوشهر، خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، ایلام و سایر استانهای خطه زاگرس مصداق بارز دست درازی دولتها در گرفتن و دست کوتاهش در دادن است.
از سالی که اکتشاف نفت در خوزستان (مسجد سلیمان) آغاز شد، چندین دهه صادرات نفت از جزیره خارگ استمرار دارد تا زمانى که طرحهای توسعه گازی پارس جنوبی در جنوب استان بوشهر رقم خورده و امروز که با استقرار صنعت بزرگ پتروشیمی از خام فروشی عبور کردهایم، هنوز استانهای میزبان این صنعت از بدیهیترین حقوقی که به نام مسئولیتهای اجتماعی، حق آلایندگی، اشتغال و… که باید به توسعه محیط پیرامونی کمک میکرد، بی بهره اند.
شهرت شهر اولینها (اکتشاف نفت در مسجد سلیمان)، پایتخت انرژی (بوشهر) و بام نفتی(گچساران) القابی است که به استانهای جنوبی اختصاص داده شده است اما شوربختانه در این استانها شاخص فقر و فلاکت با سود و درآمد این ابر شرکتها همخوانی ندارد.
عمق محرومیت و عقب ماندگی تاریخی و افزایش لجام گسیخته آسیبهای اجتماعی خود شاهد این مدعاست.
ماجرای اخیر درباره مالکیت باشگاه استقلال تهران توسط هلدینگ پتروشیمی خلیج فارس حکایت مشت نمونه خروار از این ناعدالتی هاست.
دلیل یادداشت من اینجاست، وصل به تن جنوب اما شیر باز و بسته کردنش از جایی دیگر فرمان میگیرد، استقلال به هلدینگ خلیج فارس واگذار میشود، اًبَرشرکتی که بزرگترین هلدینگ پتروشیمی ایران و دومین در آسیا است.
تنها در استان بوشهر و شهر عسلویه نزدیک به ۱۰ پتروشیمی بزرگ متعلق به هلدینگ خلیج فارس است، شرکتهایی که میزان درآمد سالانه هر کدامشان سر به دهها میلیون دلار میزند. پتروشیمیهای مبین، نوری، پارس، هنگام، دماوند و… از بزرگترین شرکتهای این هلدینگاند و بخش اعظم در آمدی خود را از عسلویه دشت میکند، در حالی که به واسطه فعالیتهای تولیدی محصولات شیمیایی آلودگیهای شدید زیست محیطی را به مناطق پیرامونی خود را تحمیل کرده است.
حتی اگر این آلودگیها هم نبود، چارچوبهای اخلاقی باید وجود میداشت که سیر توسعه مناطق پیرامونی با افزایش توان تولیدی و درآمدزایی این شرکتها متناسب باشد، ولی با گذشت ۱۴ سال از وجود این هلدینگ، یک پروژه ورزشی ملی بزرگ آبرومند در سطح استان بوشهر توسط آنها انجام نشده است، در عوض امروز خود را مکلف میداند که برای مالکیت تیم استقلال تهران هزینه کند یا به آن چنین دستور داده اند و باید تبعیت کنند.
در حالی که در تیمملی فوتبال ایران سه مهاجم لژیونر بوشهری عضویت دارند، تیمی از این استان در سطح اول فوتبال کشور حضور ندارد و حتی تنها تیم نفتی این استان (پارس جنوبی جم) در کنار تیمهای ریشه داری چون شاهین و ایرانجوان بوشهر از حداقل زیرساختهای فوتبالی محروماند.چگونه است که وقتی پای کمک به تیمهای این استان میرسد تبصرهها و مادههای قانونی پسوند غیر قانونى شان پررنگ میشوند اما یک شبه میتوانند برای آبی و قرمز سند مالیکت صادر کنند؟
بحث تنها بر سر گرفتن مالکیت آبیهای پایتخت نیست، حتی مدارس فوتبالی هم در کلان شهرهای ایران وجود دارند که با سفارش پذیری نزدیکان از پول پتروشیمی عایدشان میشود و پسران جنوب هنوز باید فوتبال را بروی زمینهای خاکی دنبال کنند.
در استانی که تب فوتبال داغ است و جین جین استعداد ریخته و هیچ شرکتی غیر از شرکتهای پتروشیمی و نفت وگازی پا نگرفته است، چه کسی باید از فوتبال بوشهر حمایت کند تا شاهینی که لیگ برتر بوده امروز به دسته سوم فوتبال کشور سقوط نکند!
کدام پتروشیمی امروز باید اسپانسر پارس جم باشد تا این تیم با بهترین و بروز ترین امکانات به بالاترین سطح فوتبال کشور بازگردد؟
چرا ایرانجوانی که امروز نمایندگانش در تیم ملی بیشتر از باشگاههای لیگ برتری است باید در دسته سوم لیگ فوتبال به حیاتش ادامه دهد؟
چرا یک ورزشگاه ملی آبرومند در استانی که بیشترین درآمد هلدینگ مربوط به آن است ساخته نشود!
اگر نام هلدینگ اسمش خلیج فارس است و سود آن هم از خلیج فارس؛ چرا هیچ عایدی یی از آن نصیب بچههای خلیج فارس نمیشود؟
سوگمندانه باید گفت علی رغم اعتراضهای رسانهای و فضای مجازی و انتقاداتی که پیرامون این اقدام صورت گرفته است تاکنون هیچ گونه پاسخ شفاف و قانع کنندهای از سوی مدیران هلدینگ و وزارت نفت ارائه نشده است که جای تعجب دارد؛ گویی افکار عمومی برای مدیران این صنعت ارزش و جایگاهی ندارند؟!
خلیج فارس
آینه جم- دکتر ابراهیم شفیعی
در اواسط دهه هشتاد بود در ایامی که برای تکمیل دوره فوق تخصصی خود در بیمارستان شهید رجایی تهران بودم با همدیگر آشنا شدیم.
دکتر غلامپور با تواضع و فروتنی در عین برخورداری از تبحر لازم دوستان را جذب اخلاق خوب خود می کرد و مصداق این ضرب المثل بود که درخت هرچقدر پر بارتر سربه زیر تر .
اون موقع با توجه به تعداد کم جراحان قلب کشور پایه در آمدی همکاران در بخش خصوصی بر خلاف بخش دولتی بسیار بالا بود به نحوی که افراد تمایلی به کار تمام وقت در سیستم دولتی نداشتند و عمدتا پاره وقت بودند .
رشته جراحی اطفال هم با توجه به پیچیدگی های خاص خود و تحمل پایین کودکان حین عمل و نیز نیاز به مراقبت های ویژه بعد از عمل افراد علاقه مند اندکی داشت و کمتر همکارانی بودند که تمایل به عمل در زمینه قلب اطفال از خود نشان میدادند.
هر چند ایشان از شمال کشور آمده بودند و من از جنوب اما انگیزه های خدمتی مشابه با اندک تفاوت هایی در دیدگاههایمان داشتیم
او معتقد بود با توجه به سختی جراحی قلب و نیاز به تجهیزات مصرفی و غیر مصرفی خاص با حضور در مراکز بزرگ می توان منشأ خدمات بیشتری شد و من معتقد بودم با حضور در مراکز دور افتاده و در دسترس قرار دادن خدمات برای نیازمندانی که امکان دسترسی به شهرهای بزرگ و مراکز بالاتر ندارند می توان بیماران نیازمند بیشتری را مورد درمان قرار داد و خدمات را برای عموم مردم بی بضاعت و نیازمند گسترده تر نمود و به این ترتیب بود که من در سال ۱۳۸۶ به بوشهر آمدم و پس از چند ماه با فراهم کردن امکانات لازم و آموزش کادر و تیم پزشکی مورد نیاز اولین مرکزی در کل کشور بودیم که بدون کوچکترین کمکی از سایر دانشگاههای مادر و تنها با تکیه بر نیروهای درون استانی و بومی بخش جراحی قلب بوشهر راه اندازی شد . دکتر غلامپور هم توانست با پیگیری و کوشش های فراوان در تهران بخش جراحی قلب کودکان را که در دانشگاههای دیگر نبود راه اندازی کند .
بعدا نیز هر چند که بخاطر دوری مسافت وگرفتاری های کاری کمتر فرصت دیدار حاصل میشد اما در کنگره های بین الملی جراحی قلب خارج از کشور که همدیگه را می دیدیم در خلال آن در فرصت هایی که پیش می آمد با هم راجع به مشکلات و عدم حمایت های لازم در جهت رفع آن صحبت و همفکری می کردیم .
هر چند که دسترسی من به مقامات مسئول و تصمیم گیر کشور کمتر بود اما ایشان به علت حضور در پایتخت و امکان تماس بیشتر با مقامات کشوری مشکلات را در فرصت هایی که پیش می آمد گوشزد می کرد
در آخرین مصاحبه با روزنامه همشهری تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۲ مطالبی را عنوان نمود که بیانگر موضوعات مطرح در سطح جامعه پزشکی و کشور هست که متاسفانه مسئولین ذیربط کمتر به آن مسائل توجه نمودند و تلاش چندانی در جهت رفع مشکلات مورد اشاره ننمودند .
ایشان در پاسخ به سوالات خبرنگار همشهری عنوان نمود : «دولتمردان و وزارت بهداشت همه شنوندههای خوبی هستند اما در عمل آن چیزی که مورد انتظار است، محقق نمیشود.
همه سوق پیدا کردهاند به رشتههای آسانتر با درآمد بیشتر. عمده پزشکان طرفدار بوتاکس و جراحیهای زیبایی هستند که درآمد خوبی دارد. پزشکانی که اکنون در حوزه جراحی قلب خدمترسانی میکنند، با عشق وارد این کار شدهاند. هر قدر به وزارت بهداشت اعلام میکنیم که یک جراحی صبح تا غروب معادل یک بوتاکس چند دقیقهای هم نیست، کسی توجهی نمیکند. این اعتراض به درآمدهای سایر دوستان نیست اما عدالت بین رشتهای هم برقرار نیست. پزشکانی که در بخش دولتی کار میکنند میتوانند در بیرون هم مطب داشته باشند، اما عمد آنها وقتشان را در این حوزه میگذارند. خود من یک دقیقه سابقه فعالیت در بخش خصوصی را ندارم. ما با درآمد کم دولتی ساختهایم اما در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
جراح قلب اطفال راه طولانی دارد، ۷ سال پزشکی عمومی، ۴ تا ۵ سال جراحی عمومی، طرح و سربازی برای آقایان، ۳ سال فوق تخصص جراحی قلب بزرگسال و در نهایت ۱.۵ سال دوره برای جراحی قلب اطفال، هزینه دستمزد کارش به اندازه یک تعویض فیلتر و روغن ماشین هم نمی باشد. این عادلانه نیست که برای چنین جراحیهای سختی، ارقامی به پزشکان این حوزه پرداخت میشود که حتی از بیان آنها هم شرمنده میشویم.
برای یک جراحی ۱۲ ساعت سرپا هستیم و سختیهای جراحی . مشابه همین عمل در بخش خصوصی ۲۰۰ میلیون دستمزد دارد اما یک درصد این مبلغ را هم در بخش دولتی به ما نمیدهند.
در تمام کشورها طرفداران این رشتههای سخت بسیار کم هستند و آنها یا به دنبال پزشکان سایر کشورها هستند یا پرداختیهای این حوزه را آنقدر افزایش میدهند که حداقل مسائل مالی، سختیهای این حوزه را پوشش دهد، اما در نظام سلامت ما چنین تسهیلاتی برای پزشکان بخش دولتی نیست».
سرانجام علیرغم چند دهه مقاومت و فعالیت پزشکی در زمینه جراحی قلب اطفال علیرغم میل باطنی به ناچار مجبور شد در پایان سال گذشته در اسفند ماه کشور خود را ترک نماید. البته با توجه به شناختی که از ایشان دارم و سابقه تدین و تعهد و وظیفه شناسی بسیار بالایی که داشت مشکلات مالی تنها بخش بسیار کوچکی بود که باعث عزیمت ایشان گردید . موارد دیگر از جمله کمبود امکانات و تجهیزات مورد نیاز و عدم توجه به شرایط سخت کاری، بها ندادن و ارزش قائل نشدن برای خدمات و تلاش های شبانه روزی ایشان قطعا می تواند روی تصمیم شان تاثیر گذار باشد و عدم توجه به اینگونه موارد باعث تکرار چنین مواردی در خصوص سایر همکاران نیز گردد .
هر چند فرار مغز ها و مهاجرت نخبگان موضوع جدیدی نیست و در این مقوله هم فرصت پرداختن به علل آن نیست اما در موارد خاص و شغل هایی که با سلامت و جان مردم سر و کار دارد بویژه آنکه در اینگونه موارد جایگزین آن هم به آسانی میسر نیست و سالها زمان می برد تا چنین نیروی متخصص و با تجربه ای تربیت و وارد بازار کار و آماده خدمت شود موضوعی کاملا متفاوت هست چون تنها از دست دادن یک فرد نخبه مطرح نیست بلکه از دست دادن هزاران بیمارانی در میان هست که می توانستند نجات پیدا کنند و خانواده های آنها داغدارشان نگردند.
در همینجا جا دارد از زحمات بی شائبه دوست و همکار ارجمندمان در استان بوشهر جناب آقای دکتر رضایی جراح قلب صمیمانه قدر دانی و تشکر نمایم که علیرغم همه کمبود ها و ناملایمات بیش از ۱۳ سال در مقابل مشکلات مقاومت نمودند و صادقانه به مردم شریف استان خدمت نمودند و حال که تصمیم به رفتن گرفته اند با سابقه ای درخشان و کوله باری پر ازاستان می روند . انشالله در جایی دیگر که مشغول می شوند همچنان منشأ خدمات زیادی برای بیماران و نیازمندان خواهند بود .
دکتر ابراهیم شفیعی
فوق تخصص جراحی قلب/ اردیبهشت ۱۴۰۳