احسان علیخانی یا (یک آدم معمولی،هفته)
به گزارش آینه جم: هویت ماه عسل با احسان علیخانی گره خورده، ماه رمضان هم که موعد پخش «ماه عسل» است این بهانه ی اول، دومی هم افزایش یکباره فالوئرهای آقای علیخانی است.
چرا علیخانی یک آدم معمولی است؟
مراد از علیخانی در این متن شخصیت هنری مجری جوان تلویزیون است و هیچ دخلی به دنیای خصوصی او ندارد، شخصیت هنری هر هنرمند و هر آدم درگیر فرهنگ را قاعدتا با محصولات او می سنجند، شاخص ترین محصول علیخانی «ماه عسل » است، مثل نسبتی که عادل فردوسی پور و نود دارند، «ماه عسل» چه جایگاهی دارد؟ چه چیزی به ما ارائه می کند؟ داستان هایی از سرگذشت آدم هایی که در موقعیت های خطیر قرار گرفته اند، سوژه و داستانش در کلوزآپ تلویزیون قرار می گیرند، ما در آن چه که بر آن ها گذشته غلت می زنیم، بیشتر از هر چیز داستان های ماه عسل شبیه ستونی پاورقی در یک مجله خوش خوان هفتگی است، از آن ها که در دهه پنجاه تصویر روی جلد را به خوانندگان محبوب اختصاص می دادند و ستونی از یک صفحه را به داستانی پر از افت و خیز و درگیرکننده سند می زدند، آدم ها و داستان های ماه عسل از همین جنس اند، تب ایجاد می کنند و در گذشته اند، این گذشته چراغ راه آینده نیست، چون بیشتر از تعقل با احساسات سطحی گره خورده، اصلا ریشه نگاه هجو آمیز مردم به مقوله ی اشک دراری «ماه عسل» از همین نقض بزرگ نشات می گیرد، محصول علیخانی یک محصول معمولی لوس برای مردم معمولی است.
معمولی بودن یعنی در نهایت همگام بودن، علیخانی در نهایت همگام ما است و شرح و پرداخت قدرتمندی از حال و روز ما ارائه می کند، او جلوتر از ما حرکت نمی کند و زودتر از ما نمی بیند، او آن چه که بر ما رفته را تصویر می کند، پس نمی تواند جریان سازی کند، جریاناتی که او ایجاد می کند تب داغی است که زود فروکش می کند، غروب عید فطر علیخانی به تاریخ پیوسته، در جایگاهی قرار دارد که نباید یک معمولی قرار داشته باشد، مجری یک برنامه ی خوش کنداکتور می تواند روز را شب جلوه دهد؛ فرصتی بی نظیر برای تاثیر گذاری؛ چرا یک معمولی در صدر است؟ پاسخش از مناسباتی می آید که می دانیم و نمی دانیم؛ می دانیم که تصویری مه گرفته از آن در ذهن همه ی ما نقش بسته و نمی دانیم چون ترجیح می دهیم ندانیم، مگر از ما چه چیز جز غرولند بر می آید؟ آخر کار هم با چند برچسب دفع می شویم؛ وقتی معمولی ها در صدر هستند، ظرف صدر را اندازه ی خودشان می کنند و این گونه افت می کنیم.
کی روش و برانکو یا (شهر گناه، هفته)
مجادلات عجیب مابین کی روش و برانکو و الفاظی نظیر: مار و گرگ و...نشان از غلبه ی فرهنگ میزبان دارد.
دسته ی گناه کاران؛ سرمربی یک تیم ملی یا یک باشگاه در نهایت بخشی از یک ساختار است و در محدوده ای از تعاریفی قرار می گرد که موظف است در آن محدوده عمل کند و به میزان پایبندی اش به آن ساختار و سیستم شکلی از یک کارمند سازمانی به خود می گیرد، هم کی روش و هم برانکو طبیعتا باید قوانینی را رعایت کنند که آن ها را ذیل مجموعه تیم ملی ایران و تیم پرسپولیس قرار می دهد، اما تاکید می کنم سازمان و ساختار، فدراسیونی که مشخص نیست چه در آن می گذرد و ...در چنین بستری وقتی کی روش می داند خیلی چیزها را که نباید بداند و برگ برنده دارد، طبیعی است که تک رو شود. تحت سازمان رفتار نمی کند، چون اصلا سازمانی نیست که تحتش باشد و جالب تر استیصال مدیرانی است که نه تنهاا علاج واقعه را قبل از وقوع نمی کنند، بلکه بعد از واقعه هم دست پاچه شده اند، کی روش و برانکو طی دو روز اندازه تمام عمر مصاحبه کردند و هنوز هم ادامه دارد!
زادروز جناب عزت الله انتظامی و این که ایشان در سینمای ایران حضور دارد همیشه مبارک است، بهانه ای برای مرور چند کاراکتری که خلق کرد و ذهن ما یادگاری گذاشت.
حسین قلی خان صدرالسلطنه (حاجی واشنگتن)؛ انتظامی چنان به نقش جان داد که گویی کل مواجهه ایرانی رابا دنیای غرب می شد در میمک صورت او در رفتار و غربتش دید، حاتمی هم که فضا سازی کارش غربت و تنهایی را مثل همیشه خوب اجرا کرده بود
رسول رحمانی(روسری آبی)؛ مزرعه داری که همسرش را از دست داده، دل در گرو یکی از کارگرهایش دارد، تقابل این بار در قاب پدر و فرزندان، پدری که شریف است می خواهد خوشبخت باشد، خوشبختی را حتی اگر با کارگرش باشد می خواهد و می جنگد و..
دیالوگ: خوشبختی اون چیزی نیست که آدم از بیرون ببینه،خوشبختی تو دل آدمه، دل که خوش باشه آدم خوشبخته...
مش حسن(گاو)؛ شکلی پیچیده و چند لایه از ایفای نقش در یک کاراکتر انتزاعی که در برداشت اول برای تماشاچی غیر قابل دریافت است و جذاب نشان نمی دهد، مثلث ساعدی و مهرجویی و انتظامی اما استحاله ی انسان را در کاراکتر مش حسن به ایرانی ترین حالت خود نشان می دهند.
دیالوگ: من مش حسن نیستم، گاو مش حسن..
پی نوشت: این تنها سه یادگاری از آقای بازیگر بود متناسب با ظرفیت هفت چهره.
حاج قاسم سلیمانی یا (سردار، هفته)
نقش آفرینی سردار سلیمانی در ماجرای سلب تابعیت از شیخ قاسم رهبر شیعیان بحرین بهانه ای شد برای مروری کوچک بر کاراکتر سردار سپاه ایران.
سردار سلیمانی و محمد جواد ظریف دو خطی هستند که در نهایت در یک نقطه که نامش را می گذاریم؛ «دیپلماسی ایرانی» به هم می رسند؛ همان قدر که برای پیشبرد اهداف دیپلماتیک به کت و شلوار و لبخند ظریف نیازمندیم، به همان میزان به خشم و خط و نشان و شمایل نظامی سردار سلیمانی نیازمندیم، دیپلماسی حالا پس از گذر از جنگ های جهانی و دوران سیطره جنگ سرد به حد تعادلی از مذاکره و خصم رسیده است، اگر به شکل سیاست ورزی کشورهایی نظیر روسیه و آمریکا هم که نگاه کنید بیشتر در می یابید که تعادل این دو نگاه از الزامات کشور داری است، روسیه و آمریکا بر سر یک میز می نشینند اما از طریق ابزار های نه چندان دوستانه ای که دارند سایه تهدید را هم حفظ می کنند.
مصطفی کمال پور تراب یا(موسیقیدان، هفته)
تئوریسین موسیقی ایرانی درگذشت.
واژه ی مظلومیت از آن دست واژه های دستمالی شده است که بنا به طبیعت مظلوم دوست ما بارها و بارها در موقعیت های بی ربط استفاده می شود، مظلومیت اما امروز اینجاست؛ تئورسین بزرگ موسیقی می میرد و خبرش را خیلی نمی بینند و نمی شوند، خبر مرگ او لای خبر نقل و انتقالات فوتبال گم می شود و مایی که درگیر رسانه ایم بهتر می دانیم و متوجه می شویم که مردم ذهن هایی انباشت شده از آدرس های غلطی دارند که به اندازه ی مشروطه تا امروز نیاز به ریکاوری دارند، ما بهتر متوجه می شویم که ناز و کرشمه ی فلان فوتبالیت کم سواد و کم شخصیت مردم را بیشتر درگیر می کند تا تنها یادگار دوران ابوالحسن صبا و خالقی، مردی که هم کلاسیمک می دانست هم اصیل.
محمود احمدی نژاد یا (رئیس جمهور، هفته)
سوم تیرماه سالروز پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری است، یادداشتی راجع به احمدی نژاد که یک سال پیش منتشر شده بود.
چرا احمدی نژاد را دوست داشتیم؟
پوپولیسم یا عوام گرایی آیا بازی به همین سادگیست ؟ آیا می توانیم رای آور بودن او را به همین واژه ختم کنیم و صرف اینکه او به ابزارهای مردم پسند دست می زد، او را پوپولیست بخوانیم؟ مگر نه اینکه بسیاری از کسانی که به او رای دادند، متعلق به اقشار باسواد و تحصیلکرده بودند ؟!در ذهن پوپولیست؛ مردم و آنچه که مردم فکر می کنند عین حق و حقیقتند ، پوپولیست دائما از توطئه هایی می گوید که در حال جریان است و توطئه گرانی که روند اتصال او و مردم را بر هم می زنند، همچنین او با هر بار انسداد سیاسی به نیروی "توده" های مردم رجوع می کند، اما این رجوع نه در غالب حزب و تشکیلات و سازمان است،
تیم اقتصادی دولت (یا مردان ضد تورمی هفته)
شامل: علی طیب نیا، محمد نهاوندیان، محمد باقرنوبخت و ولی الله سیف
در خرداد ماه امسال در اقتصاد بحران زده ایران اتفاقی افتاد که نزدیک به 3 دهه بی سابقه بود. نرخ تورم نقطه به نقطه به زیر 10 درصد رسید.
همه ما فارغ از مسلک و دسته بندی سیاسی و سطح سواد اقتصادی، واینکه در سال 1392 به حسن روحانی رای داده باشیم یا رقبای او؛ در سال های آخر دولت محمود احمدی نژاد یک اتفاق دردناک را با جان و عقل و پوست و گوشت مان درک کردیم! و آن تورم افسارگسیخته، بی انضباطی مالی، رکود و کاهش شدید ارزش ریال بود، اتفاقی که ناشی از 2 عامل اصلی یعنی سیاست های دولت و سازمانِ تحریم های آمریکا بود.
در این 3 سال کندشدن شیب افزایش قیمت ها(یعنی همان تورم) را به خوبی لمس کرده ایم اما لازم است درک کنیم که مطالبه رفع یک شبه معضلات اقتصادی مثل رکود و بیکاری و ... از یک دولت در هیچ جای دنیا مفهومی ندارد. اصلاحات اقتصادی یک فرآیند چند ساله است. برداشتن کلمه "تورم" از عبارت -رکود تورمی- بزرگترین دستاورد حسن روحانی پس از برجام است. فراموش نکنیم که همین بلای اقتصادی با چاوزیسم در ونزویلا نیز رخ داد اما ارزش واحد پولی ونزوئلا در برابر دلار به میزان چهارصد برابر کاهش یافت واین روزها رئیس جمهورشان از زنان کشور میخواهد سشوار روشن نکنند و سهمیه مصرف برق در کشور ساعات به خصوصی دارد! و این جاست که باید به ارزش یاران اقتصادیِ بی ادعای روحانی و سیاست های درست آنان پی برد.
یادمان نرود که همه چیز در اقتصاد تورم نیست ، رکود و بیکاری و تولید داخلی هم مسائل مهمی است و باید در این شاخص ها هم تغییر مثبت صورت گیرد؛ اما هرگز فراموش نکنیم مردی را که خود را کارشناس ارشد اقتصاد می دانست و مسبب اصلی وضع موجود است؛ با تیمِ نداشته اقتصادی اش، پوپولیسم یارانه ای و سیاست های ضد جهانی اش.../برترین ها
[کد خبر:AJ16477]